دل نوشته های یک دوست... | ||||
|
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
التماس دعا
1- ششمین اختر تابناک آسمان امامت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در روز جمعه 17 ربیعالاول سال83 هجرى در مدینه و در زمان عبدالملک بن مروان بن حکم دیده به جهان گشود. مادر آن حضرت «ام فروه» دختر قاسم (1) بن محمد بن ابوبکر مىباشد. ایشان در سال 148 هجرى به دستور منصور عباسى به وسیله انگور زهرآلود مسموم و به شهادت رسید. مدفن مطهر آن حضرت در قبرستان بقیع و در جوار ائمه بقیع (2) قرار دارد. (3)
2- امام صادق علیه السلام مدت 12 تا 15 سال بنابر اختلاف با امام سجاد علیه السلام و بعد از شهادت جد بزرگوارش مدت 19 سال با امام باقر علیه السلام زندگى کرد و توانست به مقدار لازم از خرمن دانش این دو بزرگوار، خوشهچینى نماید. مدت امامت ایشان 34 سال به طول انجامید (4) که 18 سال در دوره اموى و 16 سال در دوره عباسى بوده است. (5)
3- خلفاى اموى معاصر امام جعفر صادق علیه السلام به ترتیب عبارتند از:
هشام بن عبدالملک (114- 125)، ولید بن یزید بن عبدالملک(126- 125)، یزید بن ولید بن عبدالملک (126)، ابراهیم بن ولید بن عبدالملک (2 ماه و 10 روز از سال 126) و مروان بن محمد معروف به مروان حمار(132- 126).
خلفاى عباسى معاصر امام علیه السلام عبارتند از: ابوالعباس عبدالله بن محمد(137- 132) و ابوجعفر منصور دوانیقى (137- 148).
4- از امام جعفر صادق علیه السلام هفت پسر و سه دختر بر جاى ماند که عبارتند از:
«اسماعیل»، «عبدالله» و «ام فروه» که مادرشان فاطمه بنتالحسین بن على بن حسین علیه السلام است.
«امام موسى کاظم»، «اسحاق» و «محمد» که مادرشان حمیدهخاتون مىباشد. و «عباس»، «على»، «اسماء» و «فاطمه» که هر یک از مادرى به دنیا آمدهاند. (6)
5- در یک دسته بندى، زندگانى امام جعفرصادق علیه السلام را مىتوان به سه دسته کلى تقسیم نمود:
الف- زندگانى امام در دوره امام سجاد و امام باقر علیهماالسلامکه تقریبا نیمى از عمر حضرت را به خود اختصاص مىدهد. در این دوره امام صادق علیه السلام از علم و تقوا و کمال و فضیلت آنان در حد کافى بهرهمند شد.
ب- قسمت دوم زندگى امام جعفر صادق علیه السلام از سال 114 هجرى تا 140هجرى مىباشد. در این دوره امام از فرصت مناسبى که به وجود آمد، استفاده نمود و مکتب جعفرى را به تکامل رساند. در این مدت،4000 دانشمند تحویل جامعه داد و علوم و فنون بسیارى را که جامعه آن روز تشنه آن بود، به جامعه اسلامى ارزانى داشت.
ج- هشت سال آخر عمر امام قسمت سوم زندگى ایشان را تشکیلمىدهد. در این دوره، امام بسیار تحت فشار و اختناق حکومت منصور عباسى قرار داشت. در این دوره امام دائما تحت نظر بود و مکتب جعفرى عملا تعطیل گردید. (7)
6- در عصر امام صادق علیه السلام حکومت اموى منقرض شد. عواملى که منجر به انقراض سلسله اموى شد عبارتند از:
1- حکومت موروثى استبدادى.
2- تحریف حقایق توسط محدثان مزدور و روحانیون دربارى.
3- مخالفت علنى و آشکار با سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و قرآن کریم.
4- اهانت به حرمین شریفین.
5- سوء استفاده از بیت المال مسلمین.
6- کامجویى و هوسرانى و میگسارى و ساز و آواز.
7- گرایش به تجملات و زیور آلات.
8- تعصب عربى و تحقیر موالى (غیر اعراب).
9- اختلافات و درگیرىهاى داخلى و نژادى.
10- قتل و غارت مسلمین خصوصا فرزندان بنىهاشم.
11- قیام مسلحانه شیعیان.
12- تعطیل شدن امر به معروف و نهى از منکر به سبب خشونت حکمرانان.
13- رواج شعارها و سنتهاى جاهلى. (8)
7- بنىالعباس در اواخر دوره بنىامیه از فرصت سیاسى که به وجود آمده بود، استفاده کردند و حکومت را در سال 132 هجرى قمرى به دست گرفتند. (9) و تا سال 656 هجرى قمرى حکومت کردند. سیاست عباسیان تا زمان معتصم بر مبناى حمایت از ایرانیان و تقویت علیه اعراب بود. صد ساله اول حکومت عباسى براى ایرانیان، عصر طلایى بود. چه آن که برخى از وزراى ایرانى همانند برامکه و فضل بن سهل ذوالریاستین بعد از خلیفه، بزرگترین قدرت به شمار مىرفتند. (10)
8- روساى بنىهاشم اعم از عبدالله محض و پسرانش محمد و ابراهیم و همچنین بنىالعباس به نامهاى ابراهیم امام، ابوالعباس سفاح، ابوجعفر منصور دوانیقى و عموهاى اینها، در محلى به نام«ابواء» (11) نهضت ضد اموى را از سال 100 هجرى آغاز کردند. و چون بنىالعباس زمینه را براى خودشان مهیا نمىدیدند، با «محمد نفس زکیه» (12) به عنوان مهدى امت بیعت کردند. (13)
9- بعد از آن که روساى بنىهاشم با محمد بیعت کردند، از امام جعفر صادق علیه السلام نیز دعوت نمودند که با محمد به عنوان مهدى امت بیعت کند ولى حضرت به آنها فرمود که در نزد ما اسرارى است. این پسر، مهدى امت نیست و وقت ظهور نیز فرا نرسیده است. حضرت در آن جلسه بیان داشتند که ابوالعباس سفاح و برادرانش به خلافت خواهند رسید و به عبدالعزیز بن عمران زهرى فرمود که ابوجعفر منصور قاتل محمد و برادرش ابراهیم خواهد شد. (14)
10- مبلغان بنىعباس در آغاز، مردم را با عنوان «الرضا من آل محمد» یا «الرضى من آل محمد» تبلیغ مىکردند. دو تن از ماهرترینشان عبارت بودند از: «ابوسلمه خلال» و «ابومسلمخراسانى».
ابوسلمه که به وزیر آل محمد لقب گرفت، در کوفه مخفیانه تبلیغ مىکرد و ابومسلم که به امیر آل محمد ملقب شد، در خراسان مردم را بر علیه دستگاه حاکمه اموى مىشوراند. (15)
یکى از کارهاى زشت ابومسلم این بود که نسبت به ابوسلمه حسادت مىورزید. نامههایى به سفاح و عموهاى سفاح نوشت و به آنها اطلاع داد که ابوسلمه قصد دارد خلافت را از آلعباس به نفع آل ابىطالب تغییر دهد. ولى سفاح نپذیرفت و گفت: چیزى بر من ثابت نشده است.
ابومسلم وقتى که فهمید ابوسلمه از توطئه او آگاه است، عدهاى را مامور کرد که هنگام برگشت ابوسلمه از نزد سفاح، او را شبانه به قتل برسانند. (16) و چون قاتل یا قاتلین از اطرافیان سفاح بودند، خون ابوسلمه لوث شد و خوارج را به عنوان قاتل معرفىکردند. (17)
11- مسعودى در مروج الذهب(18) مىنویسد: ابوسلمه بعد از کشته شدن ابراهیم امام به این فکر افتاد که خلافت را از آلعباس به نفع آلابىطالب تغییر دهد. نامهاى در دو نسخه براى امام جعفر صادق علیه السلام و عبدالله محض نوشت و به مامور گفت: این دو نامه را مخفیانه به امام جعفر صادق علیهالسلام بده و اگر قبول کرد، نامه دیگر را از بین ببر و اگر نپذیرفت، نامه دوم را براى عبدالله ببر و طورى عمل کن که هیچ کدام نفهمند که براى دیگرى نامه نوشتم.
فرستاده، نامه را اول براى امام برد. ایشان قبل از آن که نامه را مورد مطالعه قرار دهد، به آتش گرفت و آن را سوزاند و بیان داشت که ابوسلمه شیعه و طرفدار ما نیست. فرستاده، نامه دیگر را به عبدالله محض داد که بسیار خوشحال و مسرور گردید.
صبح زود نزد امام صادق علیه السلام آمد و جریان را اطلاع داد. امام به او گفت که ابوسلمه عین این نامه را براى من نیز نوشته بود ولى آن را سوزاندم. به او گفت: ابوسلمه طرفدار ما نیست. از چه زمان اهل خراسان شیعه تو شدهاند که مىگویى شیعیان ما نوشتهاند؟ آیا تو ابومسلم را به خراسان فرستادى؟ آیا تو به آنها گفتى لباس سیاه بپوشند و آن را شعار خود قرار دهند...؟ عبدالله از این سخنان ناراحت شد و شروع به بحث با امام نمود. (19)
12- در بررسى نامه ابوسلمه باید گفته شود که این جریان مقارن ظهور بنىالعباس است و ابومسلم شدیدا در فعالیت است که ابوسلمه را از میدان به در کند و در این قضیه عموهاى سفاح نیز او را تایید و تقویت مىکنند.
با این وصفى که مسعودى نوشته، معلوم مىگردد که ابوسلمه مردى سیاسى بوده و سیاستش از این که به نفع آلعباس کار کند، تغییر مىکند و چون هر کسى را نیز براى خلافت نمىتوان معرفى نمود، سیاستمآبانه یک نامه را به هر دو نفر که از شخصیتهاى مبرز بنىهاشم هستند، از اولاد بنىالحسن «عبدلله محض» و از اولاد بنىالحسین «امام صادق علیه السلام» مىنویسد که تیرش به هر جا اصابت کرد، از آن استفاده کند. بنابراین در کار ابوسلمه با توجه به وفاداریش به بنىعباس و تثبیت حکومت در خاندان آنها و دعوت از دو نفر براى بیعت با آنان، نشان دهنده جدى نبودن دعوت و آمیخته بودن آن با تزویر و عدم آگاهى از نظام واقعى امامت است و فقط مىخواسته کسى را ابزار قرار دهد.
به علاوه این کار، کارى نبوده که به نتیجه برسد و بهترین دلیل آن، این است که هنوز جواب نامه به دست ابوسلمه نرسیده بود که غائله به کلى خوابید و ابوسلمه از میان رفت. (20)
13- بعضى از کسانى که ادعاى تاریخشناسى دارند، با انکار و اعتراض مىپرسند که چرا امام صادق علیه السلام در جواب نامه ابوسلمه چنان برخوردى داشته است؟
در جواب به این افراد، باید گفته شود که در این قضیه نه شرایط معنوى در کار بوده که افرادى با خلوص نیت چنین پیشنهادى را بیان کنند و نه شرایط ظاهرى و امکاناتى فراهم بوده که بتوان به واسطه آن اقدام عملى نمود. (21)
علت خوددارى و امتناع امام صادق علیه السلام از قبول درخواست ابوسلمه:
اولا این بود که امام مىدانست بنىعباس ساکت نخواهند نشست و امام را به شهادت مىرسانند. بدون آن که شهادت امام هیچ فایده و اثرى براى اسلام و مسلمین داشته باشد.
ثانیا در آن عصرى که امام مىزیست، آنچه که براى جامعه اسلامى بهتر و مفیدتر بود، رهبرى نهضت علمى، فکرى و تربیتى بود که اثر آن تاکنون هست؛ کما این که در عصر امام حسین علیه السلام آن نهضت ضرورت داشت که اثرش هنوز نیز باقى است. (22)
14- از سال 129 هجرى تا 132 هجرى که عباسیان روى کار آمدند؛ چون بنىامیه رو به ضعف و سقوط مىرفتند، فرصت این که امام را تحت فشار قرار دهند، نداشتند و از طرفى عباسیان نیز که شعار طرفدارى از خاندان پاک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و گرفتن انتقام خون بناحق ریخته آنان را مىدادند، به امام فشارى وارد نمىآوردند. از اینرو، این دوران، براى امام دوران آرامش و آزادى بود و فرصت بسیار خوبى براى فعالیتهاى علمى و فرهنگى بهشمار مىرفت، فرصتى که براى هیچ یک از امامان دیگر به غیر از امام باقر علیه السلام که اندکى از این فرصت براى ایشان به وجود آمد و فعالیت علمى را شروع کرده بود. و هم چنین براى امام رضا علیه السلام فراهم نگشت. ولى امام صادق علیهالسلام هم عمر طولانى(حدود 70 سال) داشتند و هم محیط و زمان براى ایشان مساعد بود.(23)
15- در زمان امام جعفر صادق علیه السلام در جامعه اسلامى شور و نشاط فوقالعادهاى پیدا شد که منشا جنگ عقاید گردید. به طور خلاصه مىتوان عوامل مؤثر در این نشاط را در چهار مورد بررسى کرد:
الف- محیط آن دوره، محیط کاملا مذهبى و اسلامى بود و مردم تحتانگیزههاى مذهبى، زندگى مىکردند. تشویقهاى پیامبر به علم و دانش و تشویق و دعوتهاى قرآن کریم به علم و تعلم و تفکر و تعقل، عامل اساسى این نهضت و شور و نشاط بود.
ب- نژادهاى مختلفى که سابقه فکرى و علمى داشتند، در دنیاى اسلام وارد شدند و تحولاتى را در جامعه ایجاد کردند.
«جهان وطنى اسلامى» (24) عامل سومى بود که زمینه را مساعد مىکرد. اسلام با وطنهاى آب و خاکى مبارزه کرده بود و وطن را «وطن اسلامى» تعبیر مىکرد که هر جا اسلام هست، آنجا وطن است و در نتیجه تعصبات نژادى تا حدود بسیار زیادى از میان رفته بود. به طورى که نژادهاى مختلف با یکدیگر همزیستى داشتند. (25)
ج- عامل دیگرى که زمینه این جهش و جنبش را فراهم مىکرد، «تسامح و تساهل دینى» بود. (26) یعنى مسلمانان به خاطر همزیستى با اهل کتاب، آنها را تحمل مىکردند و آن را برخلاف اصول دینى خود نمىپنداشتند. در آن زمان اهل کتاب، اهل علم و دانش بودند که وارد جامعه اسلامى شده بودند و مسلمین نیز مقدم آنها را گرامى مىشمردند. در نتیجه در همان عصر اول، معلومات آنها را گرفتند و در عصر بعدى، خود در راس جامعه اسلامى قرار گرفتند. (27)
16- امام صادق علیه السلام در عصرى زیست که علاوه بر حوادث سیاسى، یک سلسله حوادث اجتماعى و پیچیدگىها و ابهامهاى فکرى و روحى پیدا شده بود که اسلام را تهدید مىکرد. ظهور متکلمان (28)، صوفیه (خشکهمقدسها) (29)، زنادقه (30)، مکتبها و نحلههاى مختلف فقهى جبریه، مشبهه، تناسخیه و ... (31) اختلاف قرائت، اختلاف در تفسیر، و رشد گروه خوارج و مرجئه از آن جمله بودند. (32) هر کدام عقاید خود را ترویج مىکردند و به نحوى نظر مىدادند. از این رو، تشنگى عجیبى به وجود آمده بود که لازم بود امام به آنها پاسخ مناسب گوید.
17- امام صادق علیه السلام با تمامى این جریاناتى که وجود داشت، برخورد کرد. از نظر قرائت و تفسیر، یک عده شاگردان امام هستند. در باب نحلههاى فقهى هم که مکتب امام صادق علیه السلام قوىترین و نیرومندترین مکتبهاى فقهى آن زمان بوده، به طورى که اهل تسنن هم اعتراف نمودند. ابوحنیفه (33) و مالک (34) شخصا از محضر امام استفاده کردند و مالک بارها از مدینه به خدمت امام مىرسید و از وجود ایشان استفاده مىبرد. شافعى و احمد بن حنبل نیز از شاگردان شاگردان امام هستند. (35)
امام صادق علیه السلام با در نظر گرفتن نیاز شدید جامعه و آمادگى زمینه اجتماعى مناسب، دنباله نهضت علمى و فرهنگى پدرش را گرفت و حوزه علمى وسیعى به وجود آورد (36) و در رشتههاى مختلف، شاگردان بزرگى همچون «هشام بن حکم کندى»، «محمد بن مسلم»، «ابان بن تغلب»، «هشام بن سالم»، «معلى بن خنیس»، «محمد بن على بن نعمان بجلى کوفى» معروف به «مؤمن الطاق»، «مفضل بن عمر»،«ثابت بن دینار» معروف به «ابوحمزه ثمالى»، «زرارة بن اعین»، «جابر بن یزید جعفى کوفى»، «صفوان بن مهران جمال اسدى کوفى» معروف به «صفوان جمال»، «عبدالله بن ابى یعفور»، «حمران بن اعین شیبانى»،«حمزه طیار»،«برید بن معاویه عجلى»، و ... تربیت نمود. (37)
شهادت امام جعفر صادق(ع) بر تمام مسلمانان جهان تسلیت باد
لطفا از نظرات خود ما را بی بهره نگذارید
التماس دعا