دل نوشته های یک دوست... | ||
نگاهى به سیره امام صادق علیه السلامکار و تلاش و دستگیرى از مستمندانامام صادق علیه السلام نه تنها دیگران را دعوت به کار و تلاش مىکرد، بلکه خود نیز با وجود مجالس درس و مناظرات و ... در روزهاى داغ تابستان، در مزرعهاش کار مىکرد. یکى از یاران حضرت مىگوید: آن حضرت را در باغش دیدم، پیراهن زبر و خشن بر تن و بیل در دست، باغ را آبیارى مىکرد و عرق از سر و صورتش مىریخت، گفتم: اجازه دهید من کار کنم. فرمود: من کسى را دارم که این کارها را بکند ولى دوست دارم مرد در راه به دست آوردن روزى حلال از گرمى آفتاب آزار ببیند و خداوند ببیند که من در پى روزى حلال هستم. (1) حضرت در تجارت نیز چنین بود و بر رضایت خداوند تاکید داشت. لذا وقتى کار پرداز او که با سرمایه امام براى تجارت به مصر رفت و با سودى کلان برگشت، امام از او پرسید: این همه سود را چگونه به دست آوردهاى؟ او گفت: چون مردم نیازمند کالاى ما بودند، ما هم به قیمت گزاف فروختیم. امام فرمود: سبحان الله! علیه مسلمانان همپیمان شدید که کالایتان را جز در برابر هر دینار سرمایه یک دینار سود نفروشید! امام اصل سرمایه را برداشت و سودش را نپذیرفت و فرمود: اى مصادف! چکاچک شمشیرها از کسب روزى حلال آسانتر است. (2) حقیقت این است که امام در نهایت علاقه به کار و تلاش، هرگز فریفته درخشش درهم و دینار نمىشد و مىدانست که بهترین کار از نظر خداوند تقسیم دارایى خود با نیازمندان است، حقیقتى که ما هرگز از عمق جان بدان ایمان عملى نداشته و نداریم. امام خود درباره باغش مىفرمود: وقتى خرماها مىرسد، مىگویم دیوارها را بشکافند تا مردم وارد شوند و بخورند. همچنین مىگویم ده ظرف خرما که بر سر هر یک ده نفر بتوانند بنشینند، آماده سازند تا وقتى ده نفر خوردند، ده نفر دیگر بیایند و هر یک، یک مد خرما بخورند. آنگاه مىخواهم براى تمام همسایگان باغ (پیرمرد، پیرزن، مریض، کودک و هر کس دیگر که توان آمدن به باغ را نداشته) یک مد خرما ببرند. پس مزد باغبان و کارگران و ... را مىدهم و باقىمانده محصول را به مدینه آورده بین نیازمندان تقسیم مىکنم و دست آخر از محصول چهار هزار دینارى، چهارصد درهم برایم مىماند. (3)
ساده زیستى و همرنگى با مردمامام همانند مردم معمولى لباس مىپوشید و در زندگى رعایت اقتصاد را مىکرد. مىفرمود: بهترین لباس در هر زمان، لباس معمول همان زمان است. لذا (4) گاه لباس نو و گاه لباس وصلهدار بر تن مىکرد. لذا وقتى سفیان ثورى به وى اعتراض مىکرد که: پدرت على لباسى چنین گرانبها نمىپوشید، فرمود: زمان على علیه السلام زمان فقر و اکنون زمان غنا و فراوانى است و پوشیدن آن لباس در این زمان، لباس شهرت است و حرام ... پس آستین خود را بالا زد و لباس زیر را که خشن بود، نشان داد و فرمود: لباس زیر را براى خدا و لباس نو را براى شما پوشیدهام. (5) با این همه حضرت همگام و همسان با مردم بود و اجازه نمىداد، امتیازى براى وى و خانوادهاش در نظر گرفته شود. و این ویژگى هنگام بروز بحرانهاى اقتصادى و اجتماعى بیشتر بروز مىیافت. از جمله در سالى که گندم در مدینه نایاب شد، دستور داد گندمهاى موجود در خانه را بفروشند و از همان، نان مخلوط از آرد جو و گندم که خوراک بقیه مردم بود، تهیه کنند و فرمود: «فان الله یعلم انى واجدان اطعمهم الحنطه على وجهها ولکنى احب ان یرانى الله قد احسنت تقدیر المعیشه.» (6) خدا مىداند که مىتوانم به بهترین صورت نان گندم خانوادهام را تهیه کنم؛ اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامهریزى صحیح زندگى ببیند.
شجاعتامام صادق علیه السلام در برابر ستمگران از هر طایفه و رتبهاى به سختى مىایستاد و این شهامت را داشت که سخن حق را به زبان آورد و اقدام حقطلبانه را انجام دهد، هر چند با عکس العمل تندى رو به رو شود. لذا وقتى منصور از او پرسید: چرا خداوند مگس را خلق کرد؟ فرمود: تا جباران را خوار کند. و به این ترتیب منصور را متوجه قدرت الهى کرد. (7) و آنگاه که فرماندار مدینه در حضور بنىهاشم در خطبههاى نماز به على علیه السلام دشنام داد، امام چنان پاسخى کوبنده داد که فرماندار خطبه را ناتمام گذاشت و به سوى خانهاش راهى شد. (8)
همزیستى و مدارا با مسلمانانامام صادق علیه السلام شیعیان را به همزیستى با اهل تسنن دعوت مىکرد تا به این طریق هم شیعیان از جامعه اکثریت منزوى نشوند و هم بتوان احکام و اصول شیعى را با ملاطفت به آنان منتقل کرد. از این روى در مدار حق با مسامحه با آنان رفتار مىشد، اما این سهل گرفتن هرگز به معناى زیر پاى گذاشتن اصول نبود و آن جا که مسئله اصولى در میان بود، حضرت هرگز تسلیم نمىشد. از جمله در یکى از سفرها، امام صادق علیه السلام به حیره (میان کوفه و بصره) آمد. در آن جا منصور دوانیقى به خاطر ختنه فرزندش جمعى را به مهمانى دعوت کرده بود. امام نیز ناگزیر در آن مجلس حاضر شد. وقتى که سفره غذا را انداختند، هنگام صرف غذا، یکى از حاضران آب خواست ولى به جاى آن، شراب آوردند، وقتى ظرف شراب را به او دادند، امام بىدرنگ برخاست و مجلس را ترک کرد و فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ملعون مَن جلس على مائده یشرب علیها الخمر» (9) ؛ ملعون است کسى که در کنار سفرهاى بنشیند که در آن سفره شراب نوشیده شود. امام حتى در مجالس عمومى خلیفه نیز حاضر نمىشد؛ زیرا حکومت را غاصب مىدانست و حاضر نبود با پاى خود بدان جا برود، زیرا با این کار از ناحق بودن آنان، چشمپوشى مىشد و تنها زمانى که اجبار بود به خاطر مصالح اهم به آنجا مىرفت؛ لذا منصور ضمن نامهاى به وى نوشت: چرا تو به اطراف ما مانند سایر مردم نمىآیى؟ امام در پاسخ نوشت: نزد ما چیزى نیست که به خاطر آن از تو بترسیم و بیاییم، نزد تو در مورد آخرتت چیزى نیست که به آن امیدوار باشیم. تو نعمتى ندارى که بیاییم و به خاطر آن به تو تبریک بگوییم و آنچه که اکنون دارى آن را بلا و عذاب نمىدانى تا بیاییم و تسلیت بگوییم. منصور نوشت: بیا تا ما را نصیحت کنى. امام نیز نوشت: کسى که آخرت را بخواهد، با تو همنشین نمىشود و کسى که دنیا را بخواهد، به خاطر دنیاى خود تو را نصیحت نمىکند. (10)
علم امام صادق علیه السلام و اقدامات وىآنچه به دوره امامت حضرت امام صادق علیه السلام ویژگى خاصى بخشیده، استفاده از علم بىکران امامت، تربیت دانش طلبان و بنیانگذارى فکرى و علمى مذهب تشیع است. در این باره چهار موضوع قابل توجهاست: الف- دانش امام. ب- ویژگىهاى عصر آن حضرت که منجر به حرکت علمى و پایهریزى نهضت علمى شد. ج- اولویتها در نهضت علمى. د- شیوهها و اهداف و نتایج این نهضت علمى.
الف- دانش امامشیخ مفید مىنویسد: آن قدر مردم از دانش حضرت نقل کردهاند که به تمام شهرها منتشر شده و کران تا کران جهان را فرا گرفته است و از احدى از علماى اهلبیت علیهم السلام این مقدار احادیث نقل نشده است به این اندازه که از آن حضرت نقل شده. اصحاب حدیث، راویان آن حضرت را با اختلاف آرا و مذاهبشان گرد آورده و عددشان به چهار هزار تن رسیده و آن قدر نشانههاى آشکار بر امامت آن حضرت ظاهر شده که دلها را روشن و زبان مخالفان را از ایراد شبهه لال کرده است. (11) سید مؤمن شافعى نیز مىنویسد: مناقب آن حضرت بسیار است تا آنجا که شمارشگر حساب ناتوان است از آن. (12) ابوحنیفه مىگفت: من هرگز فقیهتر از جعفر بن محمد ندیدهام و او حتما داناترین امت اسلامى است. (13) حسن بن زیاد مىگوید: از ابوحنیفه پرسیدم: به نظر تو چه کسى در فقه سرآمد است؟ گفت: جعفر بن محمد. روزى منصور دوانیقى به من گفت: مردم توجه زیادى به جعفر بن محمد پیدا کردهاند و سیل جمعیت به سوى او سرازیر شده است. پرسشهایى دشوار آماده کن و پاسخهایش را بخواه تا او از چشم مسلمانان بیفتد. من چهل مسئله دشوار آماده کردم. هنگامى که وارد مجلس شدم، دیدم امام در سمت راست منصور نشسته است. سلام کردم و نشستم. منصور از من خواست سوالاتم را بپرسم. من یک یک سؤال مىکردم و حضرت در جواب مىفرمود: در مورد این مسئله، نظر شما چنین و اهل مدینه چنان است و فتواى خود را نیز مىگفتند که گاه موافق و گاه مخالف ما بود. (14)
ب- ویژگىهاى عصر آن حضرتعصر امام صادق علیه السلام همزمان با دو حکومت مروانى و عباسى بود که انواع تضییقها و فشارها بر آن حضرت وارد مىشد، بارها او را بدون آن که جرمى مرتکب شود، به تبعید مىبردند. از جمله یکبار به همراه پدرش به شام و بار دیگر در عصر عباسى به عراق رفت. یکبار در زمان سفاح به حیره و چند بار در زمان منصور به حیره، کوفه و بغداد رفت. با این بیان، این تحلیل که حکومتگران به دلیل نزاعهاى خود، فرصت آزار امام را نداشتند و حضرت در یک فضاى آرام به تاسیس نهضت علمى پرداخت، به صورت مطلق پذیرفتنى نیست، بلکه امام با وجود آزارهاى موسمى اموى و عباسى از هر نوع فرصتى استفاده مىکرد تا نهضت علمى خود را به راه اندازد و دلیل عمده رویکرد حضرت، بسته بودن راههاى دیگر بود. چنانچه امام از ناچارى عمدا رو به تقیه مىآورد. زیرا خلفا در صدد بودند با کوچکترین بهانهاى حضرت را از سر راه خود بردارند. لذا منصور مىگفت: «هذا الشجى معترض فى الحلق»؛ جعفر بن محمد مثل استخوانى در گلو است که نه مىتوان فرو برد و نه مىتوان بیرون افکند. بر همین اساس خلفا در صدد بودند ولو به صورت توطئه، حضرت را گرفتار و در نهایت شهید کنند. حکایت زیر دلیل این مدعى است: جعفر بن محمد بن اشعث از اهل تسنن و دشمنان اهلبیت علیهم السلام به صفوان بن یحیى گفت: آیا مىدانى با این که در میان خاندان ما هیچ نام و اثرى از شیعه نبود من چگونه شیعه شدم؟ ... منصور دوانیقى روزى به پدرم محمد بن اشعث گفت: اى محمد! یک نفر مرد دانشمند و با هوش براى من پیدا کن که ماموریت خطیرى به او بتوانم واگذار کنم. پدرم ابن مهاجر (دایى مرا) معرفى کرد. منصور به او گفت: این پول را بگیر و به مدینه نزد عبدالله بن حسن و جماعتى از خاندان او از جمله جعفر بن محمد (امام صادق علیه السلام) برو و به هر یک مقدارى پول بده و بگو: من مردى غریب از اهل خراسان هستم که گروهى از شیعیان شما در خراسان این پول را دادهاند که به شما بدهم مشروط بر این که چنین و چنان (قیام علیه حکومت) کنید و ما از شما پشتیبانى مىکنیم. وقتى پول را گرفتند، بگو: چون من واسطه پول رساندن هستم، با دستخط خود، قبض رسید بنویسید و به من بدهید. ابن مهاجر به مدینه آمد و بعد از مدتى نزد منصور برگشت. آن موقع پدرم هم نزد منصور بود. منصور به ابن مهاجر گفت: تعریف کن چه خبر؟ ابن مهاجر گفت: پولها را به مدینه بردم و به هر یک از خاندان مبلغى دادم و قبض رسید از دستخط خودشان گرفتم غیر از جعفر بن محمد (امام صادق عله السلام) که من سراغش را گرفتم. او در مسجد مشغول نماز بود. پشت سرش نشستم او تند نمازش را به پایان برد و بى آن که من سخنى بگویم به من گفت: اى مرد! از خدا بترس و خاندان رسالت را فریب نده که آنها سابقه نزدیکى با دولت بنى مروان دارند و همه (بر اثر ظلم) نیازمندند. من پرسیدم: منظورتان چیست؟ آن حضرت سرش را نزدیک گوشم آورد و آنچه بین من و تو بود، باز گفت. مثل این که او سومین نفر ما بود. منصور گفت: «یابن مهاجر اعلم انه لیس من اهلبیت نبوة الا وفیه محدث و ان جعفر بن محمد محدثنا»؛ اى پسر مهاجر، بدان که هیچ خاندان نبوتى نیست مگر این که در میان آنها محدثى (فرشتهاى از طرف خدا که با او تماس دارد و اخبار را به او خبر مىدهد.) هست و محدث خاندان ما جعفر بن محمد علیه السلام است. فرزند محمد بن اشعث مىگوید: پدرم گفت: همین(اقرار دشمن) باعث شد که ما به تشیع روى آوریم. (15) آرى این همه نشان از اختناق و فشارى دارد که مانع از هر نوع اقدام علیه حکومت وقت مىشد، لذا امام به سوى تنها راه ممکن که همان ادامه مسیر پدر بزرگوارش امام باقر علیه السلام بود، روى آورد و از در دانش و علم وارد شد.
ج- اولویتها در نهضت علمىحال باید توضیح داد که در این مسیر حضرت، چه چیزى محتواى این نهضت علمى را تعیین مىکرد؟ حقیقت این است که جریان نفاق، خطرناکترین انحرافى است که از زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شروع شده و در آیات مختلفى بدان اشاره شده است، مانند آیات 7 و 8 سوره منافقین. این حرکت هر چند در زمان پیامبر نتوانست در صحنه اجتماعى بروز یابد، اما از اولین لحظات رحلت، تمام هجمههاى منافقان به یکباره بر سر اهلبیت علیهمالسلام فرو ریخت. لذا مرحوم علامه طباطبایى مىنویسد: هنگامى که خلافت از اهلبیت علیهم السلام گرفته شد، مردم روى این جریان از آنها رویگردان شدند و اهلبیت علیهم السلام در ردیف اشخاص عادى بلکه به خاطر سیاست دولت وقت، مطرود از جامعه شناخته شدند و در نتیجه مسلمانها از اهلبیت علیهم السلام دور افتادند و از تربیت علمى و عملى آنان محروم شدند. البته امویان به این هم بسنده نکردند و با نصب علماى سفارشى خود، کوشیدند از مطرح شدن ائمه اطهار علیهم السلام از این طریق نیز جلوگیرى کنند. چنانچه معاویه رسما اعلام کرد: کسى که علم و دانش قرآن نزد اوست، عبدالله بن سلام است و در زمان عبدالملک اعلام شد: کسى جز عطا حق فتوا ندارد و اگر او نبود، عبدالله بن نجیع فتوا دهد،از سوى دیگر مردم از تفسیر قرآن نیز چون علم اهلبیت علیهمالسلام محروم ماندند با داستانهاى یهود و نصارى آمیخته شد و نوعى فرهنگ التقاطى در گذر ایام شکل گرفت. رفته رفته که قیامهاى شیعى اوج گرفت و گاه فضاهاى سیاسى به دلایلى باز شد، دو نظریه قیام مسلحانه و نهضت فرهنگى در اذهان مطرح شد. چون قیامهاى مسلحانه به دلیل اقتدار حکام اموى و عباسى عموما با شکست رو به رو مىشد، نهضت امام صادق علیه السلام به سوى حرکتى علمى مىتوانست سوق پیدا کند تا از این گذر علاوه بر پایان دادن به رکود و سکوت مرگبار فرهنگى، اختلاط و التقاط مذهبى و دینى و فرهنگى نیز زدوده شود. لذا اولویت در نهضت امام بر ترویج و شکوفایى فرهنگ دینى و مذهبى و پاسخگویى به شبهات و رفع التقاط شکل گرفت.
د- شیوهها و اهداف نهضت علمى و فرهنگى1- تربیت راویان از گذر ممنوعیت نقل احادیث در مدت زمان طولانى توسط حکام اموى، احساس نیاز شدید به نقل روایات و سخن پیامبر اکرم، امیرمومنان علیه السلام، امام صادق علیه السلام را وامىداشت به تربیت راویان در ابعاد مختلف آن روى آورد. لذا اینک از آن امام در هر زمینهاى روایت وجود دارد. آرى، راویان با فراگرفتن هزاران حدیث در علومى چون تفسیر، فقه، تاریخ، مواعظ، اخلاق، کلام، طب، شیمى و ... سدى در برابر انحرافات ایجاد کردند. امام صادق علیه السلام مىفرمود: ابان بن تغلب سى هزار حدیث از من روایت کرده است. پس آنها را از من روایت کنید. (16) محمد بن مسلم هم شانزده هزار حدیث از حضرت فرا گرفت. (17) و حسن بن على وشا مىگفت: من در مسجد کوفه نهصد شیخ را دیدم که همه مىگفتند: جعفر بن محمد برایم چنین گفت. (18) این حجم گسترده از راویان در واقع، کمبود روایت از منبع بىپایان امامت را در طى دورههاى مختلف توانست جبران کند و از این حیث امام به موفقیت لازم دست یافت. آرى، روایت از این امام منحصر به شیعه نشد و اهل تسنن نیز روایات فراوانى در کتب خود آوردند. ابن عقده و شیخ طوسى در کتاب رجال و محقق حلى در المعتبر و دیگران آمارى دادهاند که مجموعا راویان از امام به چهار هزار نفر مىرسند و اکثر اصول اربعماءئه از امام صادق علیه السلام است و همچنین اصول چهارصدگانه اساسى کتب اربعه شیعه (کافى، من لایحضره الفقیه، التهذیب، الاستبصار)را تشکیل دادند. 2- تربیت مبلغان و مناظره کنندگان علاوه بر ایجاد خزائن اطلاعات (راویان) که منابع خبرى موثق تلقى مىشدند، حضرت به ایجاد شبکهاى از شاگردان ویژه همت گمارد تا به دومین هدف خود یعنى زدودن اختلاط و التقاط همت گمارند و شبهات را از چهره دین بزدایند. هشام بن حکم، هشام بن سالم، قیس، مؤمن الطاق، محمد بن نعمان، حمران بن اعین و ... از این دست شاگردان مبلغ هستند. براى نمونه، مناظرهاى از صدها مناظره را با هم مىخوانیم: هشام بن سالم مىگوید: در محضر امام صادق علیه السلام بودیم که مردى از شامیان وارد شد و به امر امام نشست. امام پرسید: چه مىخواهى؟ گفت: به من گفتهاند شما داناترین مردم هستید، مىخواهم چند سؤال بکنم. امام پرسید: درباره چه چیز؟ گفت: در قرآن، از حروف مقطعه و از سکون و رفع و نصب و جر آن. امام فرمود: اى حمران! تو جواب بده. او گفت: من مىخواهم با خودتان سخن بگویم. امام فرمود: اگر بر او پیروز شدى، بر من غلبه کردهاى! مرد شامى آن قدر از حمران سؤال کرد و جواب شنید که خود خسته شد و در جواب امام که: خوب چه شد؟ گفت: مرد توانایى است. هر چه پرسیدم، جواب داد. آنگاه به توصیه امام حمران سوالى پرسید و مرد شامى در جواب آن درمانده شد. آنگاه خطاب به حضرت گفت: در نحو و ادبیات مىخواهم با شما سخن بگویم. حضرت از ابان خواست با او بحث کند و باز آن مرد ناتوان شد. تقاضاى مباحثه در فقه کرد که امام زرارة بن اعین را به وى معرفى کرد. در علم کلام، مؤمن الطاق، در استطاعت، حمزة بن محمد، در توحید، هشام بن سالم و در امامت، هشام بن حکم را معرفى کردند و او مغلوب همه شد. امام چنان خندید که دندانهایش معلوم شد. مرد شامى گفت: گویا خواستى به من بفهمانى در میان شیعیانت چنین مردمى هستند. امام پاسخ داد. بلى! و در نهایت او نیز در جرگه شیعیان داخل شد. (19) 3- برخورد با انحرافات ویژه امام علاوه بر آن دو حرکت اصولى، براى رفع انحرافات ویژه نیز مىکوشید، مانند آنچه از مرام ابوحنیفه در عراق گریبان شیعیان را گرفته بود، یعنى مذهب قیاس. چون در عراق تعداد زیادى از شیعیان نیز زندگى مىکردند و با سنىها از حیث فرهنگى و اجتماعى تا حدودى در آمیخته بودند، لذا احتمال تاثیرپذیرى از قیاس وجود داشت. یعنى یک آفت درونى که مىتوانست شیعیان را تهدیدکند، لذا امام در محو مبانى مذهب قیاس و استحسان تلاش کرد. مبارزه با برداشتهاى جاهلانه و قرائتهاى سلیقهاى از دین نیز در مکتب امام جایگاه ویژهاى داشت و حضرت علاوه بر حرکت کلى و مسیر اصلى، به صورت موردى با این انحرافات مبارزه مىکرد. از جمله آنها حکایت معروفى است که با هم مىخوانیم: حضرت مردى را دید که قیافهاى جذاب داشت و نزد مردم به تقوا مشهور بود. او دو عدد نان از دکان نانوایى دزدید و به سرعت زیرجامهاش مخفى کرد و بعد هم دو عدد انار از میوه فروشى سرقت کرد و به راه افتاد. وقتى به مریضى مستمند رسید، آنها را به او داد. امام صادق علیه السلام شگفتزده نزد او رفت و گفت: چه مىکنى؟ او پاسخ داد: دو عدد نان و دو عدد انار برداشتم. پس چهار خطا کردم و خدا مىفرماید: (من جاء بالسیئة فلا یجزى الا مثلها)؛ هر کس کار بدى بکند کیفر نمىبیند مگر مثل آن را. پس من چهار گناه دارم. از طرف دیگر چون خدا مىفرماید: (من جاء بالحسنه فله عشرا مثالها)؛ هر کس یک کار نیک انجام دهد، برایش ده برابر ثواب هست. و من چون آن چهار چیز (دو نان و دو انار) را به فقیر دادم، پس چهل حسنه دارم که اگر چهار گناه از آن کم کنم، 36حسنه برایم مىماند! امام در برابر این برداشت و قرائت ناصواب که بر عدم درک و احاطه کامل به مبانى فهم آیات بنا شده بود، پاسخ داد که (انما یتقبل الله من المتقین)؛ خداوند کار نیک را از متقین قبول دارد. یعنى اگر اصل عمل نامشروع شد، ثوابى بر آن نمىتواند مترتب باشد. آرى، دورى از منبع وحى و اخبار اهلبیت رسالت، سبب شد مردانى پاى به عرصه گذارند و ادعاى فضل کنند که هرگز مبانى فکرى قرآن و دین را به خوبى نفهمیدهاند و از این روى همواره، خود و پیروانشان را به راه خطا رهنمون مىشوند.(20) پىنوشتها: 1- بحارالانوار، ج47، ص56. 2- همان، ص59/ «سبحان الله تحلفون على قوم الا تبیعونهم الا بربح الدینار دینارا ... ثم قال: یا مصادف! مجالده السیوف اهون من طلب الحلال.» 3- وسایل الشیعه، ج16، ص 488. 4- بحارالانوار، ج47، ص 54. 5- اعیان الشیعه، ج 1، ص 660. 6- همان، ص59. 7- تهذیب الکمال، ج 5، ص 92، (یا ابا عبدالله لم خلق الله الذباب، فقال: لیذل به الجبابره) 8- وسایل الشیعه، ج 16، ص423. 9- فروع کافى، ج 6، ص 268. 10- مستدرک الوسایل، ج 2، ص 438. 11- ارشاد مفید، ص 254. 12- منتهى الآمال، ج 2، ص139. 13- الامام الصادق و ابوزهره، ص 224/ جامع المسانید، ص 222. 14- منتهى الآمال، ج 2، ص 140. 15- اصول کافى، ج 1، ص 475. 16- رجال نجاشى، ج 1، ص 78 و79/ معجم رجال الحدیث، ج 1، ش 28. 17- رجال کشى، ج 1، ص386. 18- همان، ص 138 و139. 19- بحارالانوار، ج47، ص 408. 20- وسایل الشیعه، ج 2، ص57. مولف: محمد ابواحسان برگرفته از سایت تبیان [ شنبه 87/8/4 ] [ 5:59 صبح ] [ حمید رضا ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |